حصرخانگی
بالاخره از حصرخونگی در اومدم و بعد از دو ماه استراحت مطلق اجازه بعضی فعالیتهای سبک رو پیدا کردم ! این دوماه روزهای سختی داشتم، روزهایی طولانی و کلافه کننده ! 90 درصد روز رومجبور بودم دراز بکشم و همونطور خوابیده کتاب بخونم ،خوابیده توی نت چرخی بزنم، فیلم ببینم و... ! بیرون رفتن و دید و بازدید و گردش و تفریح و سینما و تاتر ،حتی قدم زدن معمولی هم ممنوع بود! البته چند روز اولش خوب بود کتابهای خوانده نشده ی کتابخانه ام را خواندم فیلم هایی که گذاشته بودم بعدا ببینم و از یاد برده بودم رو دیدم،گودرم رو تند تند صفر کردم و... اما بعد ازمدتی همه ی این کارها جذابیتشون رو از دست دادند ، بدنم و خصوصا پهلوهام از دراز کشیدن زیاد درد گرفتن و روزها و ساعتها طولانی وطولانی تر شدن! گاهی که بعد از چندین روز برای رفتن به دکتر یا سونوگرافی بیرون می رفتم واقعا ازدیدن ماشینها ، مردم و خیابونها خوشحال می شدم!خوابهام هم تغییر کردن بیشتر شبها خواب دوچرخه سواری ،دویدن ،شنا و جست و خیز می بینم!
اوایل گاهی وضعیتم رو فراموش می کردم و مثلا یکهو جست می زدم روی تخت بعد بین زمین آسمون یادم می اومد که من نباید این کار رو بکنم ! حالا دیگه تقریبا یواش و محتاط شدم و بچه جان هم با حرکتها و لگدهاش ابراز وجود می کنه و باعث می شه فراموشش نکنم!
پ.ن: این روزها دعام شده آزادی همه کسایی که مریضن و محصور تخت بیمارستانن!
و آزادی کسایی که محصور بند و حبسن!
و خصوصا رهایی کسایی که در حصر خانگی هستن!
من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست